******* آیا می دانید: شما می توانید در مدت زمانی محدود ، بایادگیری کمتر از 2 درصد از کلمات قرآن ، معنای 82 درصد از کلمات به کار رفته در قرآن را فرا بگیرید؟قرآن کریم در مجموع از 87419کلمه تشکیل یافته است.از میان این کلمات،1257کلمه،بیش از 7 باز تکرار شده اند که تحت عنوان((کلمات پرکاربرد))نام گذاری می شوند.از این تعداد، 120 کلمه ،کلماتی هستند که ما فارسی زبان ها معنای آن را می دانیم(کلماتی نظیر الله ،شیطان،جهنم و...)و 1137کلمه دیگر با انکه کمتر از دو درصد از حجم قرآن را تشکیل می دهند ولی با توجه به تکرار زیاد ، بیش از 82 درصد قرآن (71575کلمه)از این کلمات تشکیل یافته است.لذا شما با یادگیری این کلمات ،به راحتی اکثر کلمات به کار رفته در قرآن کریم را معنا نموده و با این کتاب آسمانی انس می گیرید. در این وبلاگ این کلمات را آموزش خواهیم داد. *********** ان شاء الله بتوانم با این موضوعات به دین مبین اسلام خدمت کرده باشم. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
اصول قرائت ابن كثير
امام ابوسعيد عبدالله بن کثير بن المطلب الملکى عطار عجم . شيخقراء مکّه (45 ـ 120) او از تابعين است، و از صحابه رسول اکرم مثل ابو ايوب انصارىو انس بن مالک و ديگران را درک کرده است . راوى او 1 ـ ابوالحسن احمد بن محمد بنعبدالله بن القاسم بن نافع بن ابى بزة البزى مکى (170 ـ 250) 2 ـ ابو عمر محمدبنعبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعيد الملکى المخزومى معروف به قنبل (195 ـ 291) .
بسمله :
ابن کثير در شروع اول تمام سوره ها و همچنين هنگام ورود از سورهاى به سوره ديگر بر طبق رسم الخط مصاحف بسم الله را خوانده (جز توبه) .
ميم جمعى
ابن کثير تمام ميم هاى جمعى را در وصل به مابعد متحرک، صله واوىداده است . عَلَيهِمُو غَيرِ ـ مِنهُمُو اُمِّيونَ . ولى اگر بعد از ميم جمعى ساکنباشد، مثل : عَلَيکُمُ الصِيامَ ـ مِنهُمُ الَّذينَ مثل ساير قرا ء صله نداده است .
مدود :
ابن کثير به قصر منفصل، توسط متصل قراءت کرده است و در مد لازم کهسببش سکون لازم است، مثل همه قراء به اشباع مد داده است، و در مد عارض به سکون (براى وقف) مانند همه قراء سه وجه دارد : قصر ـ توسط ـ طول .
هاء کنايه
در موردى که ماقبل هاء ضمير ساکن و مابعدش متحرک باشد ابن کثير درمضموم آن صله واوى و در مکسورش صله يائى داده است، مثل : فيهى هُدى ـ عَقلُوهُو ـاجتَباهوُ و هَداهُو . و حفص در فيهى مُهاناً (فرقان) از او متابعت کرده .
تبصره :
مراد از صله : اشباع ضمه به واو مدى، و اشباع کسره به ياء مدى استکه در وصل جارى و در وقف حذف مى شود، (اصطلاحاً ضد صله = اختلاس) . ابن کثير : اَرجِهْ وَ اَخاهُ (اعراف ـ شعرا) را به ضم ها و صله آن، و اضافه کرده بعد از جهمزه ساکنه در آن اَرْجِئهُوا و اَخاهو . وَ يتَّقهِ (نور) را يتَّقهِى به کسر ق ( و اشباع هاء ضمير) وَ اِنْ تَشُکُروا يرْضَهُ لَکُم (زمر) را باشباع هـ يرضَهُو وفَاَلقِه اِلَيهِمِ (نمل) را به کسر هـ و صله آن فَاَلقِهِى خوانده است . و مااَنسانِيهُ (کهف) به کسر هـ و صله يائى اَنسانيهى . و عَلَيهِ الله (فتح) را به کسرهـ تلاوت کرده است . اجتماع دو همزه در يک کلمه
دو همزه واقع در يک کلمه را در هر شکل و هر حرکت، ابن کثير بهتحقيق همزه اول و تسهيل همزه دوّم خوانده است . ءَاَنذَرتَهُم ـ ءَاِنَّکُم ـءَاُلقِى . اَنْ يؤتى (آل عمران) با دو همزه ءَاَنْ يؤتى و اَذْهَبْتُم طَيباتِکُم (احقاف) را ءَاَذهَبتُم ـ يعنى با زيادتى همزه استفهام بر آنها خوانده، و باز قاعدهتسهيل همزه دوم را منظور نموده است . تبصره - اَن يوتى صُحُفاً مُنَشَّرةً (مدثر) را با يک همزه خوانده است . در ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) با دوهمزه و تسهيل همزه دوّم و به روايت قنبل در موضع طه مثل حفص با يک همزه، و تحقيقآن، و در وصل قالَ فِرعُونَ به ءَامنتم (اعراف)، و در وصل وَالَيهِ النُّشُورُ بهءَاَمِنتُم (ملک) در اين دو موضع در حالت وصلى همزه اول را واو خالص خوانده وَءامَنتُم ـ وَاَمِنتُم و همزه دوم آنها را هم تسهيل کرده است، ولى در ابتداى ازآنها به تحقيق همزه اول، و تسهيل دوم قراءت نموده است . تبصره : ابن کثير کلمهقُرانْ را در وقف و وصل به نقل و حذف قُران خوانده است .
اجتماع دو همزه در دو کلمه
1 ـ متفق در حرکت الف : به روايت بَزّى اگر هر دو مفتوح باشند،مثل جاءَ اَمْرُنا ـ شاءَ اَنْشَرَهُ به حذف يکى از همزه ها (مثل قالون و ابوعمرو) خوانده، که نتيجه آن در مد معلوم مى شود، اگر محذوف اولى باشد، مد آن منفصل، و بهقصر خوانده مى شود، و اگر محذوف دومى باشد، مد آن متصل و توسط آن لازم است . واگر هر دو مکسور باشند، مثل : هؤلاءِ اِن ـ مِنْ وَراءِ اِسحقَ، و يا هر دو مضمومباشند، مثل : اَولياءُ اُولئکَ، روايت بزى از ابن کثير، به تسهيل همزه اول درآنهاست، و در حرف مد قبل از همزه مسهله جايز است توسط و قصر .
تبصره :
در بِالسُّوء اِلّا مارَحِمَ (يوسف) بزى (مثل قالون) دو وجه دارد : يکى تسهيل بر طبق اصل روش خود، و ديگر ابدال همزه اول به واو، و ادغام واو ساکنهقبلى در آن، که با يک واو مشدّد و تحقيق همزه بعد از آن خوانده مى شود . ب ـاما به روايت قنبل از ابن کثير، در دو همزه متفق در حرکت، همزه اول به تحقيق، و درهمزه دوم دو وجه دارد، 1 ـ تسهيل آن 2 ـ ابدال همزه به حرف مدى مجانس با حرکت همزهاول (مثل ورش) و در صورت ابدال همزه دوّم به حرف مدى . اگر حرف بعد از آن متحرکباشد، به قصر خوانده مى شود، مثل فِى السَّماءِ اِلهٌ ـ جاءَ احَدٌ ـ اولياؤٌاولئِکَ، و اگر حرف بعد آن ساکن باشد، مد آن لازم است، مانند : وَ يمْسِکُالسَّماءَ اَن تَقَعَ ـ فَقَد جاءَ اَشراطُها ـ مِنَ السَّماءِ اِنْ .تبصره : در مِنَ النِّساءِ اِنِ التَّقَيتُنَّ (احزاب) که حرکت ن براى رفع التقاء ساکنيناست، جايز است قصر ـ اشباع در حرف مد قبل از ان، پس در اين کلمه سه وجه دراد : تسهيل ـ ابدال به قصر ـ ابدال به مد (مثل ورش) و وقتى بعد از همزه دوّم الفباشد، مثل : جاءَ ال لَوطٍ (حجر) جاءَ ال فِرعَؤنَ (قمر) روايت قنبل به سه وجه است : تسهيل همزه دوم، ابدال آن به الف با مد يا قصر، زيرا در وجه ابدال دو الف پيدا مىشود، که جايز است حذف اولى و قصر آن و ديگر اثبات هر دو الف و زياد کردن الف سومبراى فصل، که در اين صورت با مد خوانده مى شود .
ادغامات
ابن کثير در ادغام متقاربين مثل حفص امساک داشته، ذال اذ را درمقابل حروف شش گانه، و دال قد را در نزد حروف هشتگانه، و تاء تأنيث را نزد حروف ششگانه، که در آنها قراء راه خلاف پيموده اند، تماماً به اظهار خوانده است . لامهل و بل را در نزد حروف اظهار نموده، ن يس را در واو و القرآن، و نون را در والقلمبه اظهار خوانده است، بزى ن را در ميم طسم (شعرا ـ قصص) ادغام کرده است، و ب در ميماِرکَب مَعَنا (هود) قنبل به ادغام، و به روايت بزى به دو وجه، اظهار و ادغام صحيحاست، ابن کثير ث را در ذال يلهَث ذلِکَ (اعراف) اظهار کرده است، و يعَذِّبْ مَنْيشاءُ (آخر بقره) را که به سکون ب خوانده، به دو وجه اظهار و ادغام، و اصح اظهاراست . ل را در راء، مثل قُل رَّبِّى، و ق را در ک اَلَمْ نَخْلُقْکُّمْ (مرسلات) مثل همه قراء ادغام کرده است .
وقف بر مرسوم الخط
به روايت بزى (مثل کسائي) در وقف بر کلمه هيهات (دو موضع مؤمنون) را به هـ وقف کرده، ابن کثير در وقف بر کلمه يااَبَتِ (يوسف ـ مريم ـ قصص ـ صافات) مثل ابن عامر به هـ وقف کرده است . ابن کثير ت تأنيث را در کلماتى که به تکشيده نوشته شده (مثل ابو عمرو و کسائي) به هـ وقف کرده، مثل : بِقيتُ الله خَيرٌلَکُم (هود) وَاذْکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَيکُم (فاطر) و به روايت بزى به خلف عنه،در وقف بر کلمات فيمَ ـ بِمَ ـ مِمَّ ـ عَمَّ ـ لِمَ با الحاق هاء سکت وقف کرده،وجه ديگر آن بر طبق نوشته قرآنى بدون هـ سکت وقف نموده است . در چهار موضع کهسکت به روايت حفص آمده . عِوَجاً قَيماً ـ مَرقَدِنا هذا ـ مَن رّاقٍ ـ بَل رّانَبه ترک سکت و ادغام نون مِنْ و لام بَل در راء بعد خوانده است .
ياء ضمير متکلم
(ياء اضافه) 1 ـ ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مفتوح باشد، ابنکثير (مثل نافع و ابو عمرو) به فتح ى خوانده است . مثل اِنّى اَخافَ ـ اِنّىاَعلَمُ ـ اِنّى اَرى . و او در چهارده موضع به سکون ى خوانده است، و آنها عبارتداز : اَرِِنى اَنْظَرُ (اعراف / 143) وَلاتَفتِنّى اَلا (توبه / 49) فَاتَّبِعنىاَهْدِکَ (مريم / 42) وَ تَرْحَمْنى اَکُن (هود / 47) لِيبلُونَى ءَاَشکُر (نمل / 41) سَبِيلى اَدْعُوا (يوسف / 10) ياذَنَ لى اَبى (يوسف / 36) مِن دونى اَولياءَ (کهف / 98) اِجْعَلْ لى ءايةً (آل عمران / 41، مريم / 9)و در هفت موضع قنبل بهسکون و بزى به فتح ى خوانده است : فَطَرنى اَفَلا ـ اِنّى اَريکُم (هود 51 ـ 84) لکِنّى اريکُم (هود / 29 ـ احقاف / 23) تَحْتى اَفَلا (زخرف / 50) اَوْزِعْنى اَنْ (نمل 19 ـ احقاف / 15)و عِندِى اَوَ لَمْ (قصص) را قنبل به فتح و بزى به سکونخوانده اند .
ياءات زوائد
ابن کثير، يومَ يأتِ (هود 105) و تؤتُونِ (يوسف / 66) اَلمُتَعالِ (رعد / 10) لَئِن اَخَّرتَنِ (اسراء / 62) اِنْ يهدِينِ 24 ـ اِن تَرَنِ 38 ـ اَنيؤتِينِ 39 ـ ما کُنّا نَبغِ 62 ـ اَن تُعَلِّمَنِ (هر پنج در کهف) اَلّاتَتَّبِعَنِ (طه 93) اَتُمِدُّونَنِ (نمل 36) وَالباءِ (حج 25) کَالجَوابِ (سبا 13) اَلتَّلاقِ 15 ـ اَلتَّنادِ 32 ـ وَالتَّبِعُونِ 38 ـ ( هر سه در غافر) وَالجَوارِ (شورى 32) اِلَى الدّاعِ (قمر 8) وَالمُنادِ (ق) يسَرِْ (فجر 4) را تماماً به اثباتى در هر حال (وقف و وصل) خوانده است . و در جابُوالصَّخرَ بِالوادِ (فجر 9) ابنکثير باثبات ى در هر حال، و به روايت قنبل بخلف عنه، در وقف آن دو وجه ذکر شده . و به روايت بزى به اثبات ى در هر حال در دِعاءِ (ابراهيم 40) يدْعُ الدّاعِ (قمر ـ 6) اَکرَمِن ـ اَهانَنِ (فجر 16) بالوادِ (فجر 9) در مورد اخير قنبل به خلفعنه در وقف با بزى موافق است . و به روايت قنبل بخلف عنه به اثبات ى در هر حالاِنَّهُ مَنْ يتَّقِ وَ يصْبِرْ (يوسف 90)، ولى در نَرْتَعِ (يوسف 12) به اختلاف ازاو به اثبات و حذف ى در هر حال روايت شده است . ابن کثير فما اتَينِ (نمل 36) را به حذف ى در هر حال خوانده است و کلمات هاءٍ (رعد 8 ـ 33 ـ زمر 36 ـ غافر 33) والٍ (رعد 11) واقٍ (رعد 34 ـ 37 ـ غافر 21) باقٍ (نمل 96) را به اثبات ى فقط درحال وقفى، و در ينادِ (ق 41) به دو وجه حذف و اثبات ى در وقف خواند است .
انتخاب حرکت براى رهائى از التقاء ساکنين :
وقتى آخر کلمه اى ساکن و اول کلمه بعدى هم ساکن باشد، اگر اولکلمه بعدى همزه وصلى باشد که در ابتدائ به آن به ضم خوانده مى شود، ابن کثير (مثلکسائى و نافع و ابن عامر ـ ابوجعفر ـ خلف) ساکن اول را به ضم به ساکن دوم وصل مىکند، مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوِ انْقُصْ ـ قالَتُ اخْرُج ـ قُلُ انْظُرُوا ـ اَنُاعْبُدُاللهَ ـ لَقَدُ اسْتُهْزِئِ ـ مَحظُورَنُ النْظُر .
تشديد ت در وصل
روايت بزى از ابن کثير، به تشديد ت فعل مضارع در حال وصل در 31موضع اتفاقى است، و آنها عبارتند از وَ لاتَّيمَّموا (بقره 267) وَ لا تَّفَرَّقُوا(آل عمران 103) اَلَّذينَ تَّنَوِّفيهُم (نساء 97) وَ لاتَّعاوَنُوا (مائده 2) فَتَّفَرَّقَ (انعام 153) هِِى تَّلقَّفُ (اعراف 117 ـ شعرا 54) وَلا تَّوَلُّواعَنهُ (انفال 20) وَ لاتَّنازَعُوا (انفال 46) هَل تَّرَبَّصُونَ بنا (توبه 52) وَاِنْ تَّوَلَّوا (هود 3 ـ 57) لا تَّکَّلمُ (هود 105) ما تَّنَزَّلُ (حجر 8) يمينِکَ تَّلقَف (طه 69) اِذ تَّلَقَّونَهُ ـ فانْ تَّولَّو فَانَّما (نور 15 ـ 54) عَلى من تَّنَزَّلُ الشياطينُ ـ تَّنَّزلُ عَلى کلِّ (شعرا 221 ـ 222) وَ لاتَّبَرَّجْنَ ـ وَلا اَنْ تَّبَدَّلَ (احزاب 33 ـ 52) ما لَکُم لا تَّناصَرُونَ (صافات 25) وَ لا تَّنّابَزوا وَ لا تَّجَسَّسُوا ـ قبائل لتَّعارَفوا (حجرات 11 ـ 12 ـ 13) اَن تَّولَّوهُم (ممتحنه 9) تَکادَّ تَّميزُ (ملک 8) لَماتَّخَيرَّونَ (قلم 38) فَاَنتَ عنْ هُو تَّلَهّى (عبس 10) ناراً تَّلَظّى (ليل 14) شَهرٍتَّنَزَّلُ (قدر 4) .بزى از ابن کثير فقط مواضع فوق را در وصل به تشديد ت روايتکرده، و ساير موارد مشابه را به تخفيف، مثل ساير قراء ذکر کرده است . تبصره : در مثالهاى فوق اگر قبل از ت مشدد حرف مدى باشد، مد آن به مقدار شش حرکت کشيده مىشود . ابن کثير را در کلمات هذانِّ ـ هاتَينِّ ـ واللَّذانِّ ـ اَلّذَينِّ فَذنِّکَبه تشديد خوانده است |
نظرات شما عزیزان:
اى فرزنـــد آدم! به پدر و مــادرت نیكى كن و صله رحــم داشته باش تا خداوند، كــــــارت را آســان و عمــــرت را طولانى بگردانــد. پــروردگــارت را فرمان ببر تا خردمند به شمـــار آیى و از اونافرمـــانى نكن كه نادان شمرده مى شوى. // پیامبر اکرم (ص)
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان واژه های آسمانی،پیام های نورانی و آدرس yareasamani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
yareasamani.loxblog.com